loading...
اس ام اس جدید 95 - دانلود رمان
میلاد بازدید : 425 1393/07/05 نظرات (0)

1 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : ته جاده

2 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : ریحانا*

3 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۳٫۶ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۰ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub

4 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۳۶۴

14 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

سوگل دختری زیبا و شیطون که عاشق امین ، دوست برادرش سامانه. مدتهاست که منتظر ابراز عشق از طرف امینه اما یک روز پسر داییش کامبیز از آمریکا برمیگرده و …

 

5 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از ریحانا* عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان ته جاده | ریحانا* کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

سخن اول:
گاهی وقتا دردها و غصه ها رو باید دست باد سپرد تا اونارو و به یه جای پرت و دور ببره…
گریه ها رو باید دست دریا سپرد تا در بستر خودش غرق کنه … و خنده ها روبه دست خورشید سپرد تا اونارو در جای جای این کره ی خاکی بتابونه…
گاهی وقتا باید در جاده ی زندگی فرمان ایست دادتا دوروبرمون رو ببینیم ومطمئن بشیم راه رو درست اومدیم…
و گاهی وقتا باید قدم هامون رو آهسته کنیم تا اونایی که عقب موندند به ما برسند و در کنار هم قدم برداریم و از کنار هم بودن لذت ببریم…
آهای … تویی که اول جاده،انتهای جاده و یا نیمه ی راهی … لحظه ای فکر کن و تصمیم بگیر. زندگیت و مرور کن و تصمیم بگیر … شاید این آخرین فرصت باشه…
فصل اول:
دست به سینه ایستاده بودم و به باغچه ی حیاط مدرسه خیره شده بودم.نه گلی توش بود نه چیزه قشنگی که جذبم کنه. نمیدونم اصلا برای چی اینجا ایستاده بودم. هرچند این باغچه به باغچه و گل و بوته ی حیاط خونمون نمیرسید. یعنی هیچ صفایی نداشت. تنها قشنگی که داشت این بود که رنگ و بوی حیاط مدرسه رو عوض کنه و یکم از خشکی درش بیاره که حداقل با افتخار سرت و بلند کنی و بگی حیاط مدرسه ی مام باغچه داره…
ـ چی تو رو محو خودش کرده حاجیه خانم؟
صدای پریناز بود که پشت سرم ایستاده بود و با خنده من رو نگاه میکرد.
من ـ نیشت رو ببند!
پریناز ـ نمیخوام جیگر … خب نگفتی؟
موهام که از زیر مقنعه بیرون زده بود رو تو بردم و گفتم:دلم برای مدرسه تنگ شده بود.داشتم از این فضای معنوی لذت میبردم!
بلند خندید و گفت: اوه … اونم کی تو؟ عمرا …
من ـ اولا مگه من چمه؟ دوما سلامت کو بی حیا؟
پریناز ـ اولا علیک سلام. دوما بگو چت نیست! سوما چند ساعت دیگه معلوم میشه. چهارما کو بقیه بروبچ؟
به سمت نیمکت خالی رفتم و نشستم پریناز هم.
من ـ پیشه مریم…ایشون دارن خاطرات شیرینه دوران عقدشون رو تعریف میکنند .بقیه هم به صحبت های جانانشون گوش فرا می دهند!
پریناز ـ اوه اوه اوه … بالاخره این دختر از ترشیدگی در اومد. به جون تو من همش نگرانش بودم. میگفتم آخرش این رو دستمون باد می کنه. حالا طرف کیه؟
تابی به گردنم دادم و گفتم: پسر خالشون …

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2412
  • کل نظرات : 356
  • افراد آنلاین : 219
  • تعداد اعضا : 197
  • آی پی امروز : 401
  • آی پی دیروز : 108
  • بازدید امروز : 2,156
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,156
  • بازدید ماه : 5,231
  • بازدید سال : 121,163
  • بازدید کلی : 11,957,636