loading...
اس ام اس جدید 95 - دانلود رمان
میلاد بازدید : 619 1393/08/01 نظرات (0)

1 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : گاه و بی گاه

2 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : NAVA22

3 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب : ۱٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۶ (APK)

11 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

4 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۱۱۹

14 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

تیک… تیک… تیک…
_بگو سیب….
_سیب
_آهان… تکون نخور… یک… دو… سه…
تیک… تیک… تیک…

 

5 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

6 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از NAVA22 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

android دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

21 دانلود رمان گاه و بی گاه | NAVA22 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

نزدیک ظهر بود و هوا گرم. از سر تا پایم عرق می ریخت و از تاکسی هم خبری نبود و او ده دقیقه ای می شد که منتظر ایستاده بود و خوب من تصمیم گرفتم سوار شوم!
با باز کردن در موجی از هوای خنک داخل ماشین به صورتم خورد که باعث شد بدون تردید روی صندلی بنشینم. داشتم قاب را جلوی پایم تنظیم می کردم که صدایش را شنیدم: سلام.
راست نشستم و دیدم که دستش را به طرفم دراز کرده. دستم را در دستش گذاشتم و جواب دادم: سلام.
دستم را محکم فشرد، محکم ولی دوستانه. فشار انگشتانش مشمئز کننده نبود، می فهمید که چه می گویم؟! داشت نگاهم می کرد، نگاهش هم دوستانه بود و فقط روی صورتم. نه مثل بقیه که از نوک انگشت پا تا فرق سر را دید می زنند!
با لبخندی دستم را رها کرد و سوئیچ را چرخاند. همین که ماشین را خاموش کرده و این همه وقت منتظر مانده بود نشان می داد ممکن بود بیشتر از این هم منتظر بماند. شاید هم این فقط برداشت من بود! نمی دانم!
پشت چراغ قرمز که ایستاد، سرش را برگرداند و نگاهی به قاب انداخت: این چیه؟
من تقریبا در صندلی فرو رفته بودم و پاهایم که از گرما داخل کتانی در حال پختن بودند، از خنکای کولر ماشین آرام گرفته و چقدر دلم می خواست کفش هایم را در بیاورم! حال حرف زدن نداشتم از بس از صبح فَک زده بودم! به زحمت دهانم را باز کردم و گفتم: تابلو فرش.
-می تونم ببینمش؟
با نارضایتی آشکاری به خاطر در آمدن از حالت لمیدگی از صندلی جدا شدم و قاب را بالا آوردم. -آنطوری که کف ماشین گذاشته بودمش فقط پشتش معلوم بود- برش گرداندم و جلوی چشم او گرفتم.
صدای بوق ماشین های عقبی که آمد نگاهش را از تابلو گرفت و گفت: بی نظیره!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2412
  • کل نظرات : 356
  • افراد آنلاین : 228
  • تعداد اعضا : 197
  • آی پی امروز : 403
  • آی پی دیروز : 108
  • بازدید امروز : 2,916
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,916
  • بازدید ماه : 5,991
  • بازدید سال : 121,923
  • بازدید کلی : 11,958,396