نام رمان : جایی نرو
نویسنده : معصومه آبی
حجم کتاب : ۱۲٫۰ (پی دی اف) – ۰٫۸ (پرنیان) – ۱٫۵ (کتابچه) – ۰٫۸ (ePub) – اندروید ۱٫۴ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۲۹۶
خلاصه داستان :
یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد ، دو زندگی متضاد… وقتی کنار هم قرار بگیرن، چی پیش میاد؟!
گاهی زندگی بازی هایی با آدم میکنه که غیرقابلِ پیش بینیِه … کیانمهر و ترانه ، برنده ی این بازی میشن یا بازنده؟!
میتونن جای نداشتنهای هم رو پر کنن؟!
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
با تشکر از معصومه آبی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
گاهی وقتها دادن جوابِ یک سوال،یک درخواست ، که باعث آسایش عزیزترین آدمای زندگیت میشه ، برای تو سخت ترازهرچیزیِ . . . . سخت تراز جون دادن ، سخت تراز مردن تو دریا . . . .
دستهام میلرزید ، میدونستم وقتی بهش جواب بدم . . . . . دیگه زندگی ام دست خودم نیست . . .
ولی باید ، بایدِ باید تن میدادم به این نبردِ سخت با زندگی . . . .
زندگیِ منم ، باید اینطور می شد . . .
تلخ نگاه کردم به سامیار که از درد پاش می نالید ، به کامیار که بغض کرده بود با دیدن برادرش . . . به ترمه که از ندیدن بابا ، مدام گریه می کرد و به مادر که درمونده به خونواده ی درهم شکسته اش نگاه میکرد .
بلند شدم ، پالتوم رو به تن کردم ، شالم رو محکم دورِ گردنم پیچیدم ، آهسته به مامان گفتم :
- میرم بیرون . . . یه هوایی بخورم . . . نون هم میگیرم .
مادرِ همیشه دل نگرانِ من ، تندی گفت :
- مراقب خودت باشیا . . .آستینت رو بالا نزنی یه وقت ! مراقب باش توجای خلوت نری ، مادر اگه غریبه دیدی بزن تو شلوغی . . . یا دربست بگیر . . . اصن زنگ بزن کامی رو بفرستم دنبالت . . .
باغصه لبخند زدم به دلنگرانی های همیشگی اش . . . هر روز ، هر وقت ، هر زمان که میخواستم پام رو ازدرگاه مامن همیشگی ام ، خونه یِ کوچیکمون بذارم بیرون ، مدام یادآوری میکرد مراقب باشم . . .
و چه ساده بود مادرم که نمیدونست ، من خودم ، با پای خودم ، دارم میرم تودلِ گرگِ گوسفند نما . . . . ! !
هوای سردِ اواخر پاییز که تو صورتم خورد ، باعث شد بتونم یک نفس راحت بکشم !