loading...
اس ام اس جدید 95 - دانلود رمان
میلاد بازدید : 412 1393/10/24 نظرات (0)

1 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : تقدیر

2 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : moones ahmadi

3 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب : ۰٫۷ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۶ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۶ (APK)

11 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

4 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۶۲

14 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

توی قصه ما یه زنه یه زنی که نه زیباس نه پولدار زن قصه ما فقط از کل دنیا دو چیز داره یکی خداش و یکی دخترش … ببینیم خدا چه تقدیری برای این زنه قصه ما ساخته …

 

5 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

6 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

11 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از moones ahmadi عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

android دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

21 دانلود رمان تقدیر | moones ahmadi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

سوز سردی میومد زن دخترک کوچکش را در اغوشش فشرد تا طفلش کمتر سوز بیرحم زمستان را حس کند سرش را پایین اورد که از کودکش بپرسد:سردته مامان؟ اما تا چشمش به فرزندش افتاد که جوری با حسرت به روبرویش خیره شده نگاهش را از فرزندش گرفت وبه سمت نگاه کودکش سوق دادکه مردی دست دخترکوچکش را گرفته بود و با دستانی پر از خوراکی به سمت اتومبیل سمندش میرفت با دیدن این صحنه اشک به سراغ چشمانش اورد و به این می اندیشید که میتوانست زندگی بهتری داشته باشد
ذهنش به گذشته پر کشید به گذشته ای که تنها دقدقه اش پیچاندن زنگ حوصله سر بر حسابان ومعلم اخمالودش
_فاطمه فاطمه وایسا دختر
برگشت و به دوستش که به سمتش میدویدو بریده بریده صدایش میزد خیره شد
_ ببینم……..توراه میری یا میدویی؟؟؟؟؟….ماشالله …دست هرچی شیرو ببرو کانگورو رو از پشت بستی دختر
_لیلا خانم اول یه خورده وایسا یه نفسی بکش بعد خرف بزن تامنم بفهمم چی میگی
با این حرفش لیلا نفس عمیقی کشیدو گفت
_چه خبرته تو بیا این بسته رو خانم فرخنده داد و گفت ازت معذرت خواهی کنم برای دیر کرد
با یاد اوری خانم فرخنده مشاور مدرسه و کتابی که به او داده بود مطالعه کند لبخندی زدو بسته را گرفت اما به محض دراز کردن دستش نگاهش به ساعتش افتاد و با چشمانی از حدقه بیرون زده رو به لیلا گفت
_وای بدبخت شدم خدا خیرت بده حالا دوباره باید سین جیم شمو کجا بودیو باکی بودی.حالا مگه باور میکنن؟خداحافظ لیلا خداحافظ

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2412
  • کل نظرات : 356
  • افراد آنلاین : 227
  • تعداد اعضا : 197
  • آی پی امروز : 381
  • آی پی دیروز : 108
  • بازدید امروز : 1,062
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,062
  • بازدید ماه : 4,137
  • بازدید سال : 120,069
  • بازدید کلی : 11,956,542