نام رمان : نیلوفر رویایی
نویسنده : nojan
حجم کتاب : ۴٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۳ (ePub) – اندروید ۰٫۹ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۴۱۳
خلاصه داستان :
موضوع داستان بر می گرده به دوتا خونواده که از خیلی سال پیش دوستای نزدیکی بودن و همراه، حالا بچه ها بزرگ شدن، محراب و تیام جفتشون تو نیروی ضربت ارتش هستن، جزء اون گروهای مخفی، حالا زمانی رسیده که باید یه دوره سه ساله رو تو بدترین شرایط بگذرونن اونم دور از خونواده و هر چند وقت یکبار اجازه دارن که برای دیدن اونا بیان …
زمان میگذره و ترمه خواهر تیام که اسیر عشق محراب ِ بعد از تموم شدن درسش اونم دانشکده افسری رو انتخاب می کنه ، و بعد یه مدت به اجبار باید تو یه عملیات سری با اونا همراه بشه، این نزدیکی باعث میشه عشقش شعله های بیشتری بکشه ولی محراب حس نا معلومی داره ، حسی که حتی ترمه عاشق هم نمی تونه اونو درک کنه…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از nojan عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
موهای خرمایی مو پشت گوشم می فرستم، سر می خوره و دوباره سرازیر می شه روی صورتم ، از روی تخت بلند میشمو با یه کش موی طلایی موهامو می بندم، کلافگی دست از سرم بر می داره …
به آینه قدی اتاقم نگاهی می ندازم، می گن چهره معصومی داری، به این حرفا اهمیت نمی دم، سعی می کنم فقط قلبم تا اونجایی که می شه معصوم بمونه …
دفترمو باز می کنم، دوستش دارم، عاشق نوشتنم اونم از بچگی، از صبحت کردن با چیزایی که برام عزیز هستن لذت می برم، حتی شده یه شاخه گل رز سرخ و شاید بیشتراز همه با خدا …
هر وقت می نویسم آرووم می گیرم، دغدغه ای نیست خداروشکر، راضیم ، همیشه راضیم، اونم راضی به رضایش …
بعضی وقتا بهم می خندن، همین دوروبریا، میگن شاید زیادی سر خوشی که این حسو داری ! اما تو جوابشون می گم وقتی اینهمه زیبایی هست چرا نباید بخندم، چرا نباید راضی باشم…
دستم می ندازن، ولی من باز راضیم ،راضیم به رضایش …
خدایا امروز ۰۸/۱۰/…۱۳ روزی که بازم مثل همیشه با لبخنداز خواب بلند شدم،به خاطرهمه اون چیزایی که فقط هست ، همین برام کافی ، زیادتر نمی خوام، فقط داشته هامو برام حفظ کن، خدا جون از اینکه باهات حرف می زنم کلافه ای؟؟؟ نیستی حتم دارم نیستی…
چند جلمه دیگه دردو دل می کنم، دفترو می بندمو کناری می ذارم …
ساعت ۸ باید سرکلاس باشم، لوازمم مثل همیشه از دیشب آمادس، مامان صدام می زنه می رم پائین تا مثل همیشه قبل رفتن صورت ماهش رو ببینم…
قد تموم دنیا ، شایدم اندازه تموم حسی که می تونم درکش کنم اونو بابا علی رو دوست دارم، بعد خدا صمیمی ترین دوستامن …