نام رمان : بی دار
نویسنده : sourire
حجم کتاب : ۱٫۵ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۴۴
خلاصه داستان :
نـوآ ، دخترکی که از خونه ی وحشت دور میشه… از اوجِ اسارت… از بندِ تعصب… فرار نمی کنه… رهـاش می کنن… تنها می گذارنش بینِ یه گله گرگ! یه دخترِ چهارده ساله، یه گوسفندِ سفیدِ چاق و خوشمزه… آماده است واسه یه لقمه ی چپ کردن، که باز رهــآ میشه… این بار از بندِ تنهایی رهــا میشه… امــا… امون از اون روزی که، کسی که میشه همه کسِ تنهایی هات… نباشه!
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از sourire عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
گیسوی خرمایی رنگم را میان انگشتان می پیچم و به آینه ی اتاق خیره می شوم.
سرم را کج می کنم و باز، خیره می شوم به تصویر محو خودم از آینه.
آرام آرام موهایم را رها می کنم تا دوباره صاف، روان شوند روی شانه ام. قیچیِ روی میز را برمی دارم. باز چنگی میان موهای چون ابریشمم می اندازم. آخرین بار که دست در آنها کشیدم این تار های سفید نبودند.آخرین بار، کی بود؟
قیچی را بالا می برم و نیمه ای از موهایم را رها می کنم. نیمه ای را که در مشت گرفته ام میان تیغ های قیچی نگه می دارم.
چشمانم را می بندم، نفسم را فوت می کنم و قیچی را می فشارم تا دسته ای از آن روی میز طلایی و سفید اتاق بیفتد. دسته ای دیگر از موهایم را می گیرم و باز هم دار می زنمشان.
به تصویر آینه خیره می شوم. مات می بینم…عینک نقره ای را به چشمانم نزدیک می کنم.
موهایم دیگر تا کمر نیستند…موهایم دیگر در هوا پیچ و تاب نمی خورند.
دیگر خودم هم توان چرخیدن و رقصیدن ندارم.
عینک را روی زمین پرت می کنم…قدم به قدم از جلوی آینه دور می شوم و در اتاق را باز می کنم.
صدایم را بالا می برم.
-ژاله؟ ژاله کجایی؟ بیا بالا.
به سمت گوشه ی دیگرِ اتاق می روم. در سفید رنگ را باز می کنم. وان را پر از آب داغ می کنم و شامپو را درش حل می کنم. به آینه ی حمام می نگرم.
این اشک ها اجازه ی جمع شدن در چشمانم را ندارند.