نام رمان : تنها
نویسنده : kopolooo
حجم کتاب : ۱٫۳ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۴۲
خلاصه داستان :
مهلا دختریست دانشجوی پزشکی که در دنیا هیچ کس را ندارد جز عشق بزرگی که هفت سال است در دلش لانه کرده…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از kopolooo عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
صداى ترمز شدید یک ماشین توى سرم پیچید.. صحنه تصادف از جلوى چشمانم رد شد و سپرنقره اى ۲۰۶ که تنها چیزى بود که دیدم…
سردرد وحشتناکم باعث شد به سختى چشمانم را بازکنم…چشمم به مریم افتاد که نگران نگاهم میکرد. با صدایی که خودم به زور شنیدم گفتم:سرم…
از جایش بلند شد و با عجله بیرون رفت.چند دقیقه بعد به همراه یک پرستار وارد اتاق شدند و به محض ورود دارو به بدنم
پلکهایم روى هم افتاد…
صداها هر لحظه واضح تر میشدند…
- نه فاطمه جان حالش خوبه…نگران نباش گفتم که طبیعیه…باشه سلام برسون…فعلا…
- کى بود؟
- فاطمه حق جو همکلاسیت, زنگ زده بود حالت رو بپرسه.
-مریم من حالم خوبه بریم خونه
- باشه الان پرستارو خبر میکنم.
پرستار بعد از گفتن توصیه هاى تکرارى بالاخره به رفتن رضایت داد و بعد سوزن انژیوکت را از دستم بیرون کشید و رفت.
از جایم بلند شدم تا لباس هایم را بپوشم .مثل همیشه بغض بدى به گلویم چنگ انداخته بود و مریم به خوبى حالم را میفهمید… سمتم امد و سرم را گذاشت روى شانه اش و اجازه داد با اشکهایم لباسش را خیس کنم…
ارام که شدم همراه مریم بیرون رفتیم,به جنگ با زندگى…