loading...
اس ام اس جدید 95 - دانلود رمان
میلاد بازدید : 469 1393/11/19 نظرات (1)

1 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : همه حالتو میپرسن

2 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : ف – کوئینی

3 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب : ۲٫۳ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۲ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)

11 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

4 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۲۲۸

14 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان درمورد زنی به نام هستی هست که از همسرش جدا شده.کمی به زندگی بعد از جداییش و مشکلاتش پرداخته و به علت جداییش اشاره میشه.و تاثیر انتخاب های اشتباه.

 

5 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

6 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از ف – کوئینی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

android دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

21 دانلود رمان همه حالتو میپرسن | ف   کوئینی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

-مامانی…
چشمم رو یک بار بستم و باز کردم.باز شروع شد…
-مامانی…
با حرص چرخیدم و سعی کردم حرصم توی چهره ام مشهود نباشه.
-دیگه چیه؟
خرگوشی های بافته شده اش رو به هم نزدیک و سرش رو کمی خم کرد.از دیدن چهره ی شیطون و در عین حال مظلومش دلم ضعف رفت.خم شدم و روی بینیش، بوسه ای کاشتم.انگشت اشاره اش رو با لبخند شیطونی، روی گونه اش گذاشت.
-اینجا…
خنده ی از ته دلم رو نتونستم مهار کنم.خم تر ایستادم و با خنده، همون قسمت رو محکم بوسیدم.لحظه ای ایستادم و صورتش رو بوییدم.
-اوم…چه بوی خوبی میدی مرواریدم…
انگار بوی زندگی می داد.چیزی که شاید ازش محروم بودم.دستهاش رو دور گردنم حلقه کرد و پاهاش هم دور کمرم حلقه شد و خودش رو بالا کشید.کمرم خم تر شد و خودم رو نگهداشتم تا نیفتم.نفسی گرفتم و دست راستم رو پشت کمرش محکم کردم و “یاعلی” گویان، صاف ایستادم.
-وای چقدر سنگین شدی…
کنار گوشم ملچ ملوچی کرد.
-مامانی دیروز که توی کوچه با نگین اینا بازی می کردم علی لپمو کشید…
به سختی خودم رو به مبل رسوندم و نشستم.تکیه ندادم تا پاهای کوچیک مروارید که پشتم بود اذیت نشه.سرم رو کمی عقب بردم تا صورتش رو ببینم.
-علی کیه؟
زبونش رو دور دهنش کشید.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط جواد در تاریخ 1393/11/21 و 13:39 دقیقه ارسال شده است

سلام داداش ممنون که نویسنده ی سایتتون کردینم داداش میشه داخل منوی ساییتون هم فعالیت داشنه باشم؟
پاسخ : منظورتون رو متوجه نمیشم !
بیش تر توضیح بدید


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2412
  • کل نظرات : 356
  • افراد آنلاین : 234
  • تعداد اعضا : 197
  • آی پی امروز : 341
  • آی پی دیروز : 108
  • بازدید امروز : 704
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 704
  • بازدید ماه : 3,779
  • بازدید سال : 119,711
  • بازدید کلی : 11,956,184