loading...
اس ام اس جدید 95 - دانلود رمان
میلاد بازدید : 969 1393/11/23 نظرات (0)

1 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : حسی از انتقام

2 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : estahrij

3 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب : ۲٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۲ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)

11 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

4 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۲۴۱

14 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان در مورد زندگی یک مرده، مردی که فکر می کنه یه پسر تنها امید زندگیش رو کشته و حالا اون می خواد انتقام بگیره. ولی آیا واقعا پسره تنها امید زندگیش رو کشته؟ آیا مرده انتقام میگیره؟

 

5 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

6 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از estahrij عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

android دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

21 دانلود رمان حسی از انتقام | estahrij کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

مثل همیشه ساعت ۷صبح بیدار شدم…به سارا نگاه کردم…چقدر آروم خوابیده بود…یک سالی میشد که باهم ازدواج کرده بودیم.
رفتم تو حموم تا یه دوش صبحگاهی بگیرم..وقتی اومدم بیرون دیدم که سارا رو تخت نشسته.
گفتم:صبح بخیر خانوم خوابالود.
لبخند زد و گفت:صبح بخیر آقای سحرخیز.
-تاتو بری دستوصورتتو بشوری من میز صبحونه رو آماده می کنم.
لبخند دندون نمایی زد و گفت:مرسی.
از پله ها اومدم پایین و رفتم سمت آشپزخونه.
بعد از آماده شدن میز صداش زدم.
روی صندلی نشستم تا بیاد…چند دقیقه ای شد که اومد تو آشپزخونه وروبه روم نشست.
گفت:ببخشید که دیرشد.
-فکرکنم چاییت سرد شده باشه.
-مهم نیست…میگم امروز باید بریم سرکار؟
-نه.باباگفت تو این مدت باقی مونده نریم اداره.
-به نظرت ارسلان مارو می پذیره؟
-آره..چرا نپذیره؟..هم من توان رزمیم بالاست و هم تو.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2412
  • کل نظرات : 356
  • افراد آنلاین : 209
  • تعداد اعضا : 197
  • آی پی امروز : 249
  • آی پی دیروز : 108
  • بازدید امروز : 378
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 378
  • بازدید ماه : 3,453
  • بازدید سال : 119,385
  • بازدید کلی : 11,955,858