وقتی آرزومـــــو به بابانوئــــل گفتم…
اونم خندید
وقتی که فهمـــــید
آرزو کردمــــ یه بار دیگه بهمــــ نگــــاه کنی و بخندے…
مگه آرزوی کمیه داشتن لبـــخـــند تو ؟
کریسمـــس مبارکــــــ
وقتی آرزومـــــو به بابانوئــــل گفتم…
اونم خندید
وقتی که فهمـــــید
آرزو کردمــــ یه بار دیگه بهمــــ نگــــاه کنی و بخندے…
مگه آرزوی کمیه داشتن لبـــخـــند تو ؟
کریسمـــس مبارکــــــ
زندگی مثل دیکته است، هی غلط مینویسیم و هی پاک میکنیم،
دوباره مینویسیم و باز پاک میکنیم
غافل از اینکه یه روز داد میزند ورقه ها بالا…
هوا سرد است
نبودنت بی امان می بارد
و
من در سخت ترین زمستان عمرم گیر کرده ام …
دلم را مبتلایت کرده بودم
خودم را خاک پایت کرده بودم
ندانستم بی وفا هستی
وگرنه همان اول رهایت کرده بودم
دانی که دلم چه از خدا می خواهد؟
بی پرده بگویمت “تو” را می خواهد
.
تعداد صفحات : 3