loading...
اس ام اس جدید 95 - دانلود رمان
میلاد بازدید : 2026 1393/11/01 نظرات (2)

1 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : عشق در نمیزنه

2 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : فاطمه زره پوش
3 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب : ۶٫۲ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۳ (ePub) – اندروید ۰٫۸ (APK)

11 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

4 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۲۳۵

14 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان در مورد دختری به اسم رهاست که همیشه غرور توی زندگیش حرف اول رو میزنه و همیشه در برابر پسرا کوه غرور بوده و در این داستان با پسری از جنس خودش ، یعنی مغرور و متنفر از جنس مخالف خودش برخورد میکنه این برخورد بر اثر یه تصادف به وجود میاد و باعث میشه این دو تا سر راه هم قرار بگیرن و با هم همکار بشن و از همین جاست که …

 

5 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

11 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از فاطمه زره پوش عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

21 دانلود رمان عشق در نمیزنه | فاطمه زره پوش کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

ساعت هفت و ربع بود ، با صدای زنگ ویولون گوشیم که آهنگ cristalyzلیندزی استیرلینگ بود ، ازخواب بیدارشدم . همیشه عاشق این آهنگ بودما ، اصلا ازوقتی کلیپ این آهنگ رو دیدم عاشق ویولون شدم وهمین باعث شد برم ویولون یاد بگیرم ، ولی از وقتی این آهنگ رو به عنوان زنگ صبح برای دانشگاهم رو گوشیم گذاشته بودم ، دیگه داشتم از این آهنگ متنفر میشدم . بعد از این که کلی گوشیم توسر خودش زد تا بیدارم کنه ! بالاخره بلند شدم و خاموشش کردم و رفتم طرف دشوری . دو تا چشام از زورخستگی بسته بودم ، منتها هرچند لحظه یه بار یکی ازچشام روباز میکردم محض اینکه احیانا نرم توی دیوار!!! همونجوری رفتم توی دشوری ، بادیدن قیافه خودم توی آینه وحشت کردم ، موهای ژولیده ، چشمای پف کرده صورت رنگ پریده که بیش ازحد به سفیدی میزد ، شبیه روح شده بودم با خودم گفتم:
_ بیچاره شوهرم سکته میکنه منو اینجوری ببینه!!
بعد دوباره همون افکار به قول حنانه هم دانشگاهیم فِمِنیستیم (یعنی ضد پسریاجنس مخالف) اومد سراغمو گفتم:
_ برو بابا گوربابای هرچی پسره اصلا حالا کی خواست شوورکنه!!
همونطورکه درحال فکرکردن بودم ، دوتا مشت آب یخ پاچیدم توی صورتم بلکه پف چشام یه کم بخوابه و ازدشوری اومدم بیرون و رفتم توی اتاقم تا خیر سرم حاضر بشم برم دنبال مهسا بریم دانشگاه . یه تیپ سرتاسر آبی زدم ، کیف یه وره ی آبیم روهم برداشتم ویه کم ملایم آرایش کردم تا بلکه ازاین بیحالی دربیام درآخریه کم برق لب زدم و اومدم بیرون ، مامانم بیدار بود داشت برام چایی میریخت . یه سلام بهش کردم ونشستم پشت میز که مامانم گفت:
_ امروزساعت چند میای خونه ؟
_ ساعت هشت ، تا ساعت دوکلاس دارم ، دیگه نزدیکای ساعت سه خونم.
_ با مهسا میری دیگه؟
_ آره الان میرم دنبالش .
_ ماشین مهسا هنوزم تو تعمیر گاهه؟
_ آره ولی این هفته ای که میاد میره درش میاره فکرکنم شنبه یکشنبه بره .

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط یکی در تاریخ 1395/03/31 و 13:52 دقیقه ارسال شده است

سلام.جدیدا رمانهاتون دانلود نمیشه.چرا؟ لطفا رسیدگی کنید
پاسخ : سلام
اخیرا لینک های دانلود ف*ی*ل*ت*ر شدند.
در پی ویرایش لینک ها هستیم.
در صورتی که رمان خاصی مد نظر دارید اطلاع بدید تا سریع تر انجام بشه.
با تشکر


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2412
  • کل نظرات : 356
  • افراد آنلاین : 108
  • تعداد اعضا : 197
  • آی پی امروز : 146
  • آی پی دیروز : 108
  • بازدید امروز : 177
  • باردید دیروز : 145
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 177
  • بازدید ماه : 3,252
  • بازدید سال : 119,184
  • بازدید کلی : 11,955,657