.
تـو که نیستی
من به عکس هایت می نگرم
این همان تنفسِ مصنـوعی است . . .
یه هوایت بگو آنقدر به سرم نزند…
من ! سرم درد میکند…
خدایا کاسه ی صبرم کوچک نیست ، این غمها بزرگتر از دل هستند . . .
وچه انتظار بزرگی است
اینکه بدانی
پشت هر “دوستت دارم”
چقد دوستت دارم…!
لحظات دوریت را با ساعت شنی می شمارم
اکنون یک صحرا گذشته است . . .
خدا را شکر بعد از اینهمه زندگی منم یه چیزی شدم
“فراموش”
شراب چند سالِ است
نامت!؟
به زبان که میآورم
مست میشوم!
پله ها را بالا رفتم
پایین آمدم ،
عطرت یک جا
بَند نمی شود
لباس عید بپوش و میان شهر بیا
که عید بی تو فقط واژه ای ست در تقویم . . .
گاهی دلم برای گوشهایم می سوزد
طفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنند . . .