نام رمان : نفوذ
نویسنده : pantea_98
حجم کتاب : ۴٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۴ (ePub) – اندروید ۰٫۸ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۳۹۵
خلاصه داستان :
گاهی وقتا یه سری چیزا خیلی زندگیتو تغییر میدن … اون تغییر میتونه شروعش از هر چی باشه … مثلا از خوندن یه رمان ، یا گوش کردن به یه آهنگ … تغییرات میتونن خیلی بزرگتر باشن ! مثلا نفوذی که از کامپیوتر شروع میشه و به قلب انسان ها میرسه … اون موقعه اس که دیگه هیچ کس نمیتونه کاری بکنه … چون تو ، همه چیزت هَک شده … حتی احساست !
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از pantea_98 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
از دفتر وکیل بیرون اومدم ، گرمای هوا کلافه ام کرده بود !! مخصوصا با این شال و مانتو !! نمیدونم واقعا چه مرضی بود که ماشین رو اینقدر دور پارکش کرده بودم !
به سمت جایی که ماشین رو پارک کرده بودم راه افتادم و تو راه با خودم فکر میکردم … واقعا زندگیم از کجا به کجا رسیده بود دو تا شرکت توی دو تا از بزرگترین کشورهای دنیا ، آمریکا ، انگلیس و این آخری هم که توی ایران ! همه فکر میکردن دیوونگیه که بخوام شرکت های اونجا رو بسپرم دست خانواده تا خودم بیام ایران و کارای این یکی رو بکنم ! شرکت انگلیس به دست پدرم اداره میشد ، یعنی شاید اگه بابام نبود من الان اینقدر موفق نبودم ، بابای فوق العاده باهوشی داشتم که شاید اگر پولداریش نبود من بعد از سالها به این مرتبه میرسیدم ! بعد از کنکور واسه ی انگلیس بورسیه گرفتم خب هرچی باشه رتبه ی ۱۷ ی ریاضی و فیزیک کم چیزی نبود ! مخصوصا اینکه لازم نبود نصف وقتمو برای یاد گرفتن زبان و این چیزا هدر بدم چون از بچگی کلاس رفتم و قبل از کنکور مدرکم رو گرفتم ! بعد هم نمره ی آیلتس مورد نیاز رو به راحتی آوردم و راهی شدم ! نزدیکای گرفتن لیسانسم مامان و بابام هم به انگلیس اومدن و بابام اونجا شرکت زد ! نصف سهام رو هم به نام من خرید ! بعد از اون بود که کارم توی شرکت هم به درسام اضافه شد ، وضعمون از چیزی که بود بهتر شد که بابا تصمیم گرفت توی آمریکا هم شرکت بزنه !! این اواخر بالاخره تصمیم گرفتم فکری که چند وقت بود مثل خوره مغزم رو میخورد رو عملی کنم و به ایران بیام و یک شرکت اینجا بزنم ! خودمم نمیدونم چی شد که این تصمیمو گرفتم ولی یک هفته ای کارامو کردم و همرو توی شوک باقی گذاشتم و به ایران اومدم ! خودم هم هنوز توی شوکم ! البته مخالفت پدر و مادرم کم نبود ! ولی بالاخره …