گر بر سر نفس خود امیری مَردی / ور بر دگری نکته نگیری مَردی
مَردی نبُود فتاده را پای زدن / گر دست فتاده ای بگیری مَردی . . .
.
.
.
پدرم گفت و چه خوش گفت که در مکتب عشق
هر کسی لایق آن نیست که بردار شود . . .
.
.
.
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم
از من جفا نیاید دانم که نیک دانی . . .
.
.
.
از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است
ورنه هرکس وقت سیری پیش سگ نان افکند . . .
.
.
.
خارد از پشت مرا انگشت من / خم شود از بار منت پشت من
همتی کو تا نخارم پشت خویش / وارهم از منّت انگشت خویش . . .
.
.
.
نی خداحافظ به من گفتی و نی کردی وداع
از برم بیگانه وار، ای آشنا رفتی، برو . . .
.
.
.
چه خلاف سر زد از ما که، در سَرای بستی
بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی
.
.
.
اگر گویم نهال قامتت دلجوست می رنجی / وگر گویم سر زلف تو عنبر بوست می رنجی
شکایت چون کنم از جور چشم فتنه انگیزت / که گویم تو را بالای چشم ابروست می رنجی . . .
.
.
.
از زندگانی ام گِله دارد جوانی ام
شرمنده جوانی از این زندگانی ام
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام . . .
.
.
.
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم . . .
.
.
.