ما زیاران چشم یاری داشتیم، یاران هم متقابلا ز ما چشم یاری داشتند ،ما منتظر اونا، اونا منتظرِما .. وضعمون شد این
* * *
موبایلم امروز بهم گفت: منُ چرا میزنى به شارژ؟ واسه کى؟ واسه چى؟
هیچ جوابى نداشتم بدم،
فقط از اتاق رفتم بیرون گذاشتم کمى با خودش خلوت کنه :|
* * *
امروز كه از خواب بیدار شدم از خودم پرسیدم :
زندگی چه می گوید؟
جواب را در اتاقم پیدا كردم،
سقف گفت : اهداف بلند داشته باش!
پنجره گفت : دنیا را بنگر!
ساعت گفت : هر ثانیه با ارزش است!
آیینه گفت : قبل از هر كاری به بازتاب آن بیندیش!
تقویم گفت : به روز باش!
در گفت : در راه هدف هایت سختی ها را هُل بده و كنار بزن!
زمین گفت : با فروتنی نیایش كن!
و در آخر، تخت خواب گفت : ولش کن بابا بگیر بخواب !!!!!!!
* * *
دقت کردین کم کم داریم نسبت به زلزله هم بی تفاوت میشیم ؟!
میگن فلان جا لرزید !!! میگیم عـه؟ بـاشه !
* * *
صدای بچه همسایی نمیزاره بخوابم.
من اگه بچه دار بشم تا هفت سالگی میزارمش پرورشگاه.
بعدشم میزارمش مدرسه شبانه روزی...
بعدشم رفت دانشگاه میزارمش خوابگاه...
همونجام یکیو پیدا کنه بره سره خونه زندگیش...
همچین پدر دلسوزیم من
* * *
شمام وقتی از خواب بیدار میشید چند دقیقه تو جاتون میمونین تا لود بشین ؟؟ :|
* * *
اینترنت ما هم شده نا سرعت پرمحدود... :(
* * *
بعضیا ی جوری خودشونو میگیرن لـعـنـتـیـا انگار مــنــن!! والا…
* * *
یه بار ما یه دونه هندونه خوردیم،
در حدی که کم مونده بود پوستش سوراخ شه !
فرداش رفتگر محلمون در زد و گفت:
اگه دیگه با این پوست هندونه کاری ندارین من ببرمش
* * *
به لقمان گفتند با چی میای اینترنت ؟
گفت : با بی ادبان !