يك پزشك و يك مهندس در يك مسافرت طولاني هوائي كنار يكديگر در هواپيما نشسته بودند.
پزشك رو به مهندس كرد و گفت: مايلي با همديگر بازي كنيم؟
مهندس كه ميخواست استراحت كند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره
برگرداند و پتو را روي خودش كشيد. پزشك دوباره گفت: بازي سرگرمكنندهاي
است. من از شما يك سوال ميپرسم و اگر شما جوابش را نميدانستيد 5 دلار به
من بدهيد. بعد شما از من يك سوال ميكنيد و اگر من جوابش را نميدانستم من
5 دلار به شما ميدهم. مهندس مجددا معذرت خواست و چشمهايش را روي هم گذاشت
تا خوابش ببرد.
بقیه مطلب را در ادامه مطلب بخوانید